دكتره دیگه :|
هزار و شصت و شونزده
21 شهريور 1391برچسب:, :: 4:25 PM :: نويسنده : احمد

ردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب

در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی «اتاقعمل»
چندلحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود
مردنفسش را در سینه حبس می کند
دکتربه سمت او می رود
مردبا چهره ای آشفته به او نگاه می کند
دکتر:واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم
امابه علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده
ماناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم...
بایدتا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی
رویتخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی...
اونحتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
باشنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد
سرشگیج می رود و چشمانش سیاهی می رود
بادیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد
دکتر:هه! شوخی کردم... زنت همون اول مُردش!!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 178
بازدید دیروز : 156
بازدید هفته : 365
بازدید ماه : 368
بازدید کل : 4095
تعداد مطالب : 503
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1