به وبسايت سرگرمي خوش آمديد لطفا با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید ! و براي مشاهده مطالب حتما در سايت عضو شويد
شنبه 1 مهر 1391برچسب: , :: 4:25 PM :: نويسنده : احمد
عربه با دو تا خیار در دست میره توی یك بقالی، میگه:حاجآقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. عربه میگه: پس ولك بی زحمت این دوتا رو هم بشور!
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:49 AM :: نويسنده : احمد
تركه رستوران میزنه، رو درش مینویسه: وقت نهار و نماز تعطیل است
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:47 AM :: نويسنده : احمد
یه روز تركه و لره داشتن با خدا صحبت میكردن. تركه میگه خدا .... من كِی آدم میشم؟ خدا میگه 500 سال دیگه. تركه میزنه زیر گریه. خدا میگه چرا گریه میكنی؟ میگه آخه تا اون روز من زنده نیستم. بعد لره میگه: خدا .... من كِی آدم میشم؟ یهو خدا میزنه زیر گریه. میگن چراگریه میكنی؟ میگه آخه تا اون روز من زنده نیستم!
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:46 AM :: نويسنده : احمد
تركه تو قرعهكشی بانك ماكسیما برنده میشه. روزی كه میخواستن تحویلش بدن میگهاینو آبی كنین من فردا میام میبرمش. میگن بابا این نقرهایه، بهترین رنگه، آبیش كنیم؟ میگه آره. من فقط آبی تحویل میگیرم. خلاصه فرداش میاد و ماشین رو آبی شده تحویلشمیدن. میگه به به. ببینید .... حالا شد مثل نیسان!
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:44 AM :: نويسنده : احمد
تركه میشه رئیس فدراسیون شطرنج، دو تا قانون جدید میذاره:
1ـ اسب نمیتونه فیل رو بزنه
2ـ خر هم بازی !!
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:41 AM :: نويسنده : احمد
... فارسه داشته رد میشده، میشنوه و میگه چیشده داداش؟ تركه میگه داشتیم با اتوبوس از اردبیل میومدیم. راننده میخواست از بین دو تا كامیون رد بشه. گفتم نمیتونی. گفت میتونم. گفتم نمیتونی. گفت اگه ردكردم میرینم تو دهنتها! ما هم قبول كردیم. حالا كه فكر میكنم میبینم عجب دست فرمونی داشت!
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب: , :: 11:39 AM :: نويسنده : احمد
تركه كنار دیوار نشسته بوده و داشته با چوب كبریت دندوناشو پاك میكرده و هی باخودش میگفته عجب دست فرمونی داشت... عجب دست فرمونی داشت...
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب: , :: 1:42 PM :: نويسنده : احمد
............................
به يه بابايي ميگند : شنيدي رئيسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟ ميگه نه! واسه چي؟ ميگند: آخه سئوالهاي شب اول قبر را لو داده
.......................................................
دو تا دروغگو داشتن از كنار يك كوه رد مي شدن يكي به ديگريگفت : اون مورچه را ميبيتي كه بالاي اون كوهه ؟ اون يكي هم گفت كدوم يكي را مي گي؟ اون يكي را گه چشمش بازه يا اون يكي كه چشاش بسته است؟
............................................
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب: , :: 1:40 PM :: نويسنده : احمد
.................................................
مهمان آهسته به پسر صاحبخانه: پسرجون شماها كي ناهار مي خورين؟ مامانم گفت هروقت شما رفتين
......................................................
بچه: بابا, هواپيماي به اين بزرگي رو چطور مي دزدند؟ پدر: اول صبرمي كنند بره بالا, كوچيك كه شد بعد مي دزدنش
......................................................
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب: , :: 9:47 AM :: نويسنده : احمد
راننده زن را چطور بشناسيم (طنز )
.
1) اگه ماشينش پنچر بشه کاپوت ماشين رو بالا ميزنه
و توي ماشينو نگاه ميکنه !
2) اگه راهنماي چپ رو بزنه و سمت راست بپيچه !
3) وقتي پشت سرش باشي و چراغ بزني يا بوق بزني
توي آينه رو نگاه کنه تازه يادش مياد
که روسريش رو بايد درست کنه !
4) وقتي که با سرعت 140 تا يه پيچ رو دور بزنه !
(البته اين يکي در مورد خانوم ها صدق نميکنه )
چون اونا بشتر از 14 تا نميرن !
5) وقتي که برن پمپ بنزين و بعد از زدن بنزين
با همون شيلنگ داخل باک حرکت کنن برن !
آقايون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنيد !!!!!!.....
.
27 شهريور 1391برچسب: , :: 4:38 PM :: نويسنده : احمد
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟ دانشجو ی بی تجربه فورا ً جواب میدهد...
بقیه در ادامه مطلب...
دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب: , :: 1:26 PM :: نويسنده : احمد
قديما
....
خونه يه صفاي ديگه داشت .
...
يه شور و حال ديگه داشتيم .
....
صدايي مي يومد و مي رفت .
....
بين اون صداها ... بويي سرك مي كشيد و قايم مي شد !.
...
اوضاع مثل الان بي ريخت نبود .
...
كه هيشكي حتي حوصله زور زدن نداشته باشه .
...
يه گوز كه بابا می داد ... كلي مي خنديدم و ذوق مي زديم .
...
همه با هم دست مي زديم و مي گفتيم ... دوباره دوباره ... يه بار بويي نداره
بابا وقتي مي ديد با يه گوز ساده اينقدر خوشحال مي شيم ...
....
يه چند تا ديگه گوز ريز و درشت ديگه با ريتمهاي مختلف مي زد تو هوا !.
دم بابام گرم .. مرد خوبي بود ...
دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب: , :: 1:3 PM :: نويسنده : احمد
ز نیرو بود گوز را پر صدا... زسستی کجی آید چس بی صدا
...........
چنین گفت رستم به اسفندیار...همی گوز پیچت کنم از پای در بیای
...........
من از نا گوزیدنیها در مانده ام... گر کسی گوزد همی شرمنده ام!*
*دارای آرایه ی گوزش وسازش می باشد.
هر کی گفت این آرایه دلالت بر چی داره؟
یه روز یه سیاه پوسته می گوزه ، زنش تا دو روز کارشه که دوده پاک کنه
دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب: , :: 12:40 AM :: نويسنده : احمد
ترکه قاشق قاشق ماست مي ريخته تو اب رودخونه بعد يه لره مياد ميگه چي کار مي کني ؟ ترکه ميگه دارم دوغ درست مي کنم لره بش ميگه همينه که ميگن خرين ديگه اخه اين همه دوغ رو کي ميتونه بخوره !!!
یه بار یه مغز راه می افته دنبال یه ترکه می گه بگو منو کم داری بگو
دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب: , :: 12:37 AM :: نويسنده : احمد
میدونی آروغ چیه:
یه دسته گوز که راهشونو گم کردند J
.....
می دونی فرق تو با گوز چیه؟
گوز از دل بیرون میره ولی تو از دلم بیرون نمیری
یک شنبه 27 شهريور 1391برچسب: , :: 10:14 AM :: نويسنده : احمد
گفتم_گفتا گفتم غم تو دارم گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد گفتا هواي گرميست!
اَه اَه! عرق درآمد!
ادامه مطلب ...
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 6:26 PM :: نويسنده : احمد
بني آدم ابزار يك ديگرند
/ در اسگل كردن ز هم برترند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را خنده و هار هار ... شاعر معاصر
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 3:49 PM :: نويسنده : احمد
مگس ميره بالا سر غضنفر.غضنفر بهش ميگه:بروجون مادرت الان واسه ما جک ميسازن.
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 3:41 PM :: نويسنده : احمد
از غضنفر ميپرسن :دودوتا.ميگه:چارتا...
واين گونه گند ميزنه توجک.
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 3:39 PM :: نويسنده : احمد
تركه با پسرش ميره سينما راهنما با يه چراغ مياد پيششون تركه ميگه پسرم برو كنار موتور بهت نزنه!
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 3:35 PM :: نويسنده : احمد
تركه با دوتا خيار ميره مغازه ميگه آقا خيارشور دارين؟ فروشنده هه ميگه بله تركه هم ميگه پس بي زحمت اين دوتا خيار رو بشورين!
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب: , :: 3:18 PM :: نويسنده : احمد
به غضنفر ميگن اگر آب نبود چكار ميكرديم ؟ ميگه شنا ياد نميگرفتيم درنتیجه خفه ميشديم!
از یک دکتر می پرسن خط وسط قرص برای چیه ؟
میگه : که اگر قرص با آب پایین نرفت با پیچ گوشتی پایین کنند !!!
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین
به طبقه پنجاهم که میرسه
میگه: خب تا اینجاش که به خیر گذشت !
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:جک ,زیبا , جوک زیبا , لطیفه زیبا , جک روز , جوک روز , لطیفه روز , جک جدید , جوک جدید , , :: 8:49 AM :: نويسنده : احمد
یه روز به غضنفر میگن شما در روز چقدر نون می خورین ؟
میگه : صبح دوتا لواش
ظهر یه تافتون
بعد از ظهر چهارتا سنگک
شب هم سهتا باگت !
به غضنفر میگن پس نون بربری چی ؟
میگه پس فکر کردی اینا رو لای چی میذاریم می خوریم ؟
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 10:12 PM :: نويسنده : احمد
تركه ميره امامزاده ميگه تو رو خدا يواش دعاها كنين دعاها قاطي پاتي نشه سال قبل من حامله شدم!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:14 PM :: نويسنده : احمد
موز شده كيلو ٥٠٠ فقط به ميمون حسوديمون نشده بود كه شد!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:9 PM :: نويسنده : احمد
گلابي شده كيلو ١١ تومن از اين به بعد هركي بهتون گفت گلابي بايد احساس غرور كنين!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:6 PM :: نويسنده : احمد
شوهر بريم بيرون يه چيز بخوريم زن نه من غذا درست كردم شوهر واسه همين گفتم
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:41i , :: 5:46 PM :: نويسنده : احمد
از خروسه ميپرسن:ازجامعه راضى هستى؟ ميگه نه والا ناموس رو لخت ميذارن تو ويترين.
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:41i , :: 4:52 PM :: نويسنده : احمد
غضنفر به مسافرش ميگه:شماروتوپاريس نديدم؟ مسافرجواب ميده نه من اصلا پاريس نرفتم. غضنفر ميگه منم نرفتم. حتما دونفر ديگه بودن.
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:41i , :: 4:42 PM :: نويسنده : احمد
ميدونى cngمخفف چيه.؟
سوخت نداريم جيگر
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:41i , :: 4:42 PM :: نويسنده : احمد
ازامريکا ميپرسن:چرا به ايران حمله نمى کنى؟ميگه:يه فهميده داشتن باسررفت زير تانک واى به حال نفهماشون.
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 4:13 PM :: نويسنده : احمد
دقت كردين تو فيلم هاي ايراني هروقت شيشه مي شكنه و يه نفر اونو جمع ميكنه هميشه دستش بريده ميشه؟!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 1:6 PM :: نويسنده : احمد
از نظر ما ايرانيا هيچ وقت به يه وسيله احتياج پيدا نمي كنيم مگر اين كه اونو به يكي ديگه داده باشيم
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:41i , :: 12:49 AM :: نويسنده : احمد
کنکوريهاى عزيز! هيچکس ازشما توقع قبولى ندارد. اميد امام هم به دبستانيها بود.
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:ali , :: 12:21 AM :: نويسنده : احمد
شما در قرعه کشى بانک ملت برنده شده ايد.براى کسب اطلاعات بيشتر به سايت :
www.arejooneammat.com
مراجعه فرماييد.
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 12:21 AM :: نويسنده : احمد
از قلبم پرسيدم:فرق عشق و دوستى چيه؟
گفت:زر نزن کارمن تامين خون بدنه
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 11:41 AM :: نويسنده : احمد
تا حالا دقت كردين خارجيا تو آسانسور رو به در وايميسن ولي ما ايرانيا رو به هم
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 9:18 AM :: نويسنده : احمد
از ماست که بر توست
اگر لالایی بلدی جونه ما شبا واسه اون سگت بخون!
باد آورده را بادت میبرد!
بازی اشکنک دارد بینی عمل کرده شکستنک دارد
بازی بازی با شیر بی پدر مادر هم بازی؟
آب نمیبینه وگرنه خوب بلده دستی بکشه
آش نخورده و دهن کف کرده
آشپز که دوتا شد دهنت سرویس شد!
آش کشک خالته بخوری زنت دختر خالته
اونقدر واستا تا درخت بادمجان زیر پات سبز شه!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 8:53 AM :: نويسنده : احمد
موش تو خونش جا نمیشد بولدوزر به دمش بست
آب در کوزه و ما سر خوشان می گردیم
آب در کوزه و ما مثل احمق ها دور خودمون می گردیم
آ ب که از سر گذشت ، دیگه چه مرگته؟
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:14 AM :: نويسنده : احمد
مامانم هنوز معتقده چون من هميشه پاي اينترنتم پول تلفن زياد مياد آخه مادر من الآن كه وايرلسه دايال آپ كه نيست!
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:12 AM :: نويسنده : احمد
اگه تو تاكسي هستيد و چار پنج تا اس ام اس دادين خسته شديد بديد بغل دستيتون ادامشو بنويسه اون بيشتر تو جريانه !
شنبه 25 شهريور 1391برچسب: , :: 7:9 AM :: نويسنده : احمد
يكي از رسالت هاي فلش گم شدنه اصلا آفريده شده براي گم شدن!
جمعه 24 شهريور 1391برچسب: , :: 10:12 PM :: نويسنده : احمد
بعضي از آدم ها فقط از دور آدم اند!
از نزديك عين سگ مي مونن!
لپ تاپم رو بردم ميگم ضربه خورده كار نميكنه چيكار كنم ميگه ضربه فيزيكي؟ ميگم پ ن پ محل نذاشتم ضربه روحي خورده!
جمعه 24 شهريور 1391برچسب: , :: 9:59 PM :: نويسنده : احمد
پندى از يک داغديده:هرگز به علامت آبى وقرمزروى شير توالت اعتماد نکنيد.
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جوك ,طنز , :: 10:3 PM :: نويسنده : احمد
يادش به خير قبلا به خاطر مرغ شاكي ميشديم كه مامان زياد مرغ ميداد الآن حتي نمي تونيم فكر خوردنشو بكنيم واي از گراني
به خدا يادش به خير!
جمعه 24 شهريور 1391برچسب: , :: 9:59 PM :: نويسنده : احمد
دستام خسته شدن. پاهام تاول زدن.ازکمر افتادم.دارم ميميرم.اگه ميشه از [اندى ]بپرس تاکى
خوشگلا بايد برقصن...
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 360
بازدید دیروز : 607
بازدید هفته : 360
بازدید ماه : 2303
بازدید کل : 6030
تعداد مطالب : 503
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1