اين همسايه روبرويي يه زن و شوهر جوونن ، خيلي شادن ، عاشقن به معناي واقعي
تا حالا زوج اينجوري خوشبخت نديدم
مثلا صبح كه از خواب بيدار ميشن ، اول يه سِري دنبالبازي ميكنن عين بچه ها ! بعد پسره آماده ميشه بره سركار ، درو باز ميكنه، كلاه كاسكت رو سرشه ، لقمهي نون و كرهشم دستشه .
دختره مياد تا دم در، بازم ميگن و ميخندن
يا يه وختايي صداي دختره مياد تو راهرو ، جيغ ميكشه كه : صـــبر كن منــــــــــــــــم بيــــــــــام. بعد ميپره ترك موتور و ميرن.
همسايههاي ديگه ميگن اينا چرا اينقدر خل و چلن؟
ولي من ميگم عاشقن . عين تو فيلما .
دلم ميخواد يه روز بهشون بگم سلام خوشبختا...
رشتیه آخره پكر و ناراحت نشسته بوده تو یك عرق فروشی و همین جور یك ساعت تمام داشته گیلاس عرقشو نگاه میكرده. یارو جاهله با خودش میگه بگذار یكم بخندیم، میره جلوی رشتیه، گیلاس عرقشو برمیداره، لاجرعه میره بالا. رشتیه اول یك نگاه غمناك به یارو میكنه، بعد یهو میزنه زیر گریه! جاهله ناراحت میشه:میگه: بابا بیخیال، شوخی كردم جون حاجی..اصلاً الان یدونه مَشتیشو برات میگیرم، مهمون من! رشتیه در حین هق هق میگه: نه داداش، تقصیر تو نیست. اصلاً امروز بدترین روز زندگی منه! اولش صبح خواب موندم دیر رسیدم سركار، رئیسم هم بیرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونه، دیدم ماشینم رو دزدبرده! رفتم كلانتری، گفتن كاریش نمیتونن بكنن...بعد تاكسی گرفتم رفتم خونه، یهو دیدم كیف پولم رو گم كردم، یارو راننده تاكسیه هرچی از دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، دیدم خانم با سه تا از همسایهها تو رختخوابن! آخر تصمیم گرفتم خودمو بكشم، كه یهو تو اومدی لیوان سمم رو تا ته خوردی!
یه روز تركه و لره داشتن با خدا صحبت میكردن. تركه میگه خدا .... من كِی آدم میشم؟ خدا میگه 500 سال دیگه. تركه میزنه زیر گریه. خدا میگه چرا گریه میكنی؟ میگه آخه تا اون روز من زنده نیستم. بعد لره میگه: خدا .... من كِی آدم میشم؟ یهو خدا میزنه زیر گریه. میگن چراگریه میكنی؟ میگه آخه تا اون روز من زنده نیستم!
تركه تو قرعهكشی بانك ماكسیما برنده میشه. روزی كه میخواستن تحویلش بدن میگهاینو آبی كنین من فردا میام میبرمش. میگن بابا این نقرهایه، بهترین رنگه، آبیش كنیم؟ میگه آره. من فقط آبی تحویل میگیرم. خلاصه فرداش میاد و ماشین رو آبی شده تحویلشمیدن. میگه به به. ببینید .... حالا شد مثل نیسان!
... فارسه داشته رد میشده، میشنوه و میگه چیشده داداش؟ تركه میگه داشتیم با اتوبوس از اردبیل میومدیم. راننده میخواست از بین دو تا كامیون رد بشه. گفتم نمیتونی. گفت میتونم. گفتم نمیتونی. گفت اگه ردكردم میرینم تو دهنتها! ما هم قبول كردیم. حالا كه فكر میكنم میبینم عجب دست فرمونی داشت!
............................
به يه بابايي ميگند : شنيدي رئيسِ بهشت زهرا رو گرفتند؟ ميگه نه! واسه چي؟ ميگند: آخه سئوالهاي شب اول قبر را لو داده
.......................................................
دو تا دروغگو داشتن از كنار يك كوه رد مي شدن يكي به ديگريگفت : اون مورچه را ميبيتي كه بالاي اون كوهه ؟ اون يكي هم گفت كدوم يكي را مي گي؟ اون يكي را گه چشمش بازه يا اون يكي كه چشاش بسته است؟
............................................
ترکه قاشق قاشق ماست مي ريخته تو اب رودخونه بعد يه لره مياد ميگه چي کار مي کني ؟ ترکه ميگه دارم دوغ درست مي کنم لره بش ميگه همينه که ميگن خرين ديگه اخه اين همه دوغ رو کي ميتونه بخوره!!!
یه بار یه مغز راه می افته دنبال یه ترکه می گه بگو منو کم داری بگو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
سایت سرگرمی پرشین و
آدرس www.persianfuning.loxblog.com
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 353
بازدید دیروز : 664
بازدید هفته : 1204
بازدید ماه : 1207
بازدید کل : 4934
تعداد مطالب : 503
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1